و آره.
باز هم آرشیو سوزوندم و قولی که به خودم دادهبودم رو زیر پا گذاشتم.
اما حقیقت اینه که هرچند با خودم فکر میکنم شاید باید اونها رو نگهمیداشتم تا روزی تبدیل به خاطره بشن، ولی آدمی نیستم که زیاد از گذشته خوشم بیاد یا بهش فکر کنم؛ چون بهنظرم وقت صرف چیزی کنیم که نمیشه تغییرش داد یهجورایی احمقانهست. هرچند تجربیاتی بهدستآوردیم و قراره در آینده ازشون استفادهکنیم و... نکته دقیقا همینجاست. ما تجربه بهدست میاریم و بزرگ میشیم و من هر بار بزرگتر میشم از منِ کوچکتر بدم میاد، که چقدر احمق بوده و چقدر با منِ الان تفاوت داره.